بله، ایالت هایی مانند کالیفرنیا و نیویورک، در حالی که این موضوع هنوز مد بود، به سرعت اقدام به بازنویسی برخی از قوانین جنایی کردند، و تعداد کمی از شهرها با انجام کارهایی مانند تقویت سیاست های «وظیفه مداخله»، حفاظت را افزایش دادند، اما اصلاحات ملی گریزان ماند.
اگر موارد نادری برای استفاده از یک کلیشه وجود دارد، این یکی است: آنها از گلوله طفره رفتند.
اگر در همه اینها خط نقره ای وجود داشته باشد، در حال حاضر حکایتی است. این تأثیر ظاهری است که زنان سیاهپوست در زمانی که قدرت به آنها داده میشود، نه لزوماً برای جلوگیری از افراطهای خشونتآمیز، بلکه حداقل برای تنبیه آنها، نظام را مختل کردهاند.
رئیس پلیس که به سرعت برای اخراج افسران پرونده نیکولز اقدام کرد، یک زن سیاه پوست است.
هنگامی که ریشارد بروکس در آتلانتا در جریان رانندگی کشته شد، شهردار، کیشا لنس باتمز، یک زن سیاه پوست، استعفای رئیس پلیس خود را پذیرفت و تصمیم گرفت که افسران باید فورا اخراج شوند. (متاسفانه در نهایت مأموران در این پرونده متهم نشدند، از شهر شکایت کردند و دوباره به خدمت بازگردانده شدند).
زمانی که یک افسر پلیس سفیدپوست دالاس، امبر گیگر، وارد آپارتمان بوتام شم جین شد و او را با شلیک گلوله کشت، رئیس پلیس یو. رنه هال، یک زن سیاهپوست، به سرعت اقدام کرد تا حکم دستگیری افسر را صادر کند. گایگر در این پرونده به قتل محکوم شد.
من نمی خواهم بگویم که تعداد انگشت شماری از موارد به طور کلی وحیانی هستند، بلکه آنها را به عنوان کنجکاوی هایی در نظر بگیرم که ارزش توجه کردن را دارند.
این مثالها به جای اشاره به سیستمی که در حال تکامل و انسانیتر شدن است، فقط بر ماهیت نژادی نظام و سرعت عمل در مکانهایی که نه افراد صاحب قدرت و نه افسران متهم سیاهپوست بودند، آهسته بوده است.
مرگ تایر نیکولز فقط یک تراژدی فردی نیست. او اکنون قربانی خیمه شب بازی سیستمی است که آمریکا تمایل خود را برای مقابله با آن از دست داده است. زخم درمان نشده، که هنوز چرک میکند، از گاز خون جاری شده است.