با این حال، ایالات متحده به دلیل هزینه های ما و میزان کم دریافتی ما قابل توجه است. ساخت یک کیلومتر (حدود 0.6 مایل) راه آهن در اینجا حدود 538 میلیون دلار هزینه دارد. آلمان یک کیلومتر راه آهن را با قیمت 287 میلیون دلار می سازد. کانادا این کار را با 254 میلیون دلار انجام می دهد. ژاپن به 170 میلیون دلار رسیده است. اسپانیا با 80 میلیون دلار ارزان ترین کشور در پایگاه داده است. همه آن کشورها نسبت به ما تونل های بیشتری می سازند، شاید به این دلیل که اعتماد به نفس لازم برای تلاش منظم را حفظ می کنند. هرچه در ساخت زیرساخت ها بهتر عمل کنید، هنگام تصور زیرساخت برای ساخت، می توانید جاه طلب تر باشید.
مشکل از دولت نیست این دولت ماست اتحادیههای مشکلساز هم نیستند – یکی دیگر از بدخواهان راستگرا. تراکم اتحادیه در همه آن کشورها بیشتر از ایالات متحده است. پس اینجا چه اشتباهی رخ داده است؟
یکی از پاسخهایی که ارزش مبارزه با آن را دارد توسط برینک لیندزی، مدیر پروژه جامعه باز در مرکز نیسکانن، در مقالهای در سال ۲۰۲۱ با عنوان «ظرفیت دولت: چیست، چگونه آن را از دست دادیم و چگونه آن را برگردانیم» ارائه کرد. تعریف او به طرز تحسین برانگیزی مختصر است. او به من گفت: «ظرفیت دولت توانایی طراحی و اجرای مؤثر سیاست است. وقتی دولتی نمی تواند مالیات های بدهی خود را جمع آوری کند یا پورتال ثبت نام برای طرح بیمه درمانی جدید خود را ایجاد کند یا راه آهن سریع السیر را بسازد که میلیاردها دلار برای آن هزینه کرده است، این یک شکست ظرفیت دولت است.
اما یک دولت ضعیف اغلب یک پایان است، نه یک حادثه. استدلال لیندزی این است که برای تثبیت ظرفیت ایالتی در آمریکا، باید ببینیم که ایالتی که ما دچار مشکل هستیم یک انتخاب است و دلایلی برای انتخاب آن وجود دارد. دولت ذاتاً ناکارآمد نیست بوده است ساخته شده است ناکارآمد. و نه فقط با حق:
آنچه بیش از همه مورد نیاز است تغییر در ایده هاست: یعنی معکوس کردن آن روندهای فکری 50 سال گذشته یا بیشتر که ما را به مرحله فعلی رسانده است. در سمت راست، این به معنای کنار گذاشتن دولت ستیزی تند و تیز دهه های اخیر است. پذیرش مشروعیت یک دولت بزرگ و پیچیده رفاهی و نظارتی؛ و به رسمیت شناختن نقش حیاتی توسط کارمندان عمومی کشور (نه فقط پلیس و ارتش). در سمت چپ، این به معنای بازنگری در مدل غیرمتمرکز و قانونگرایانه حکومت است که از دهه 1960 توسعه دولت به رهبری مترقی را هدایت کرده است. کاهش حق وتوی گروههای فعال در دادگاهها؛ و تغییر تمرکز طراحی خط مشی از حصول اطمینان از اینکه قدرت تحت کنترل های تدریجی است به حصول اطمینان از اینکه قدرت واقعاً می تواند به طور مؤثر اعمال شود.
دولت بایدن نمی تواند در مورد خصومت جناح راست با دولت کار زیادی انجام دهد. اما می تواند با اشتباهات و اختلافات چپ مقابله کند.
مکانی برای شروع در مقاله دیگری از Niskanen ارائه شده است، این مقاله توسط Nicholas Bagley، استاد حقوق در دانشگاه میشیگان. او در «فتیش رویه» استدلال میکند که حکومت لیبرال ترجیحی گیجکننده برای مشروعیت بخشیدن به اقدامات دولت از طریق فرآیندها و نه نتایج ایجاد کرده است. او به طرز تحریک آمیزی پیشنهاد می کند که به این دلیل است که سیاست آمریکا به طور کلی و حزب دموکرات به طور خاص تحت سلطه حقوقدانان است. بایدن و کامالا هریس دارای مدرک حقوق هستند، مانند باراک اوباما و جان کری و بیل و هیلاری کلینتون قبل از آنها. و این از طریق مهمانی فیلتر می شود. باگلی می نویسد: “وکلا، نه مدیران، مسئولیت اصلی شکل دادن به قوانین اداری در ایالات متحده را بر عهده گرفته اند.” “و اگر تنها چیزی که دارید یک وکیل است، همه چیز مانند یک مشکل رویه ای به نظر می رسد.”
این راهی است که آمریکا با کشورهای همتا متفاوت است: رابرت کاگان، استاد حقوق در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، این روش را “قانونگرایی متخاصم” نامیده و نشان داده است که این یک روش کاملاً آمریکایی برای بررسی قدرت دولتی است. باگلی بر این استدلال استوار است. او می نویسد: «قوانین رویه ای انعطاف ناپذیر از ویژگی های دولت آمریکا هستند. فراگیر بودن چالشهای دادگاه، سختگیریهای مصنوعی ایجاد قوانین اعلان و اظهارنظر، بررسی محیطزیست متعصبانه، بررسی پیش از اجرای قوانین آژانس، قوانین قانونی ناظر بر استخدام و تدارکات، دستورات دادگاه در سراسر کشور – این فهرست ادامه دارد. ”