ارتباطی که زمانی شروع شد که سارا رول پائولا ووگل را به گریه انداخت

پائولا ووگل: در کلاس نمایشنامه‌نویسی پیشرفته‌ام در براون، تمرینی وجود داشت که در آن از مردم خواستم نمایشنامه‌ای بنویسند با یک سگ به عنوان قهرمان داستان، و سارا درباره سگی نوشت که منتظر است خانواده پس از تشییع جنازه پدرش به خانه برگردند. این معرفی من به او بود – در صفحه. یادم می آید که در پایان پنج صفحه گریه کردم، به اتاق کناری دویدم و آنها را به همسرم دادم، او هم شروع به گریه کرد. به او نگاه کردم و گفتم: “این زن نام آشنا خواهد بود.” و بعد متوجه شدم که او 20 ساله است.

آنچه به دنبال داشت 30 سال مبادله نویسندگان، کتاب ها، پیش نویس های اولیه بود. من همیشه گیج می شوم وقتی مردم نویسندگی را آموزش می دهند و از نویسندگان می خواهند که منزوی باشند. هر بار که نمایشنامه ای می نویسیم، با ارسطو صحبت می کنیم: ما با پاسخ دادن به همکارانی که دیگر با ما نیستند، گل کار خود را شکل می دهیم. برای نمایشنامه نویسان زن این مسیر بسیار متفاوتی است – چیزهایی که همکاران مرد ما مانند تام استاپارد یا تونی کوشنر ممکن است به خاطر آنها مورد تحسین قرار گیرند (استفاده از زبان شاعرانه، به چالش کشیدن مخاطب از نظر عاطفی) اغلب زمانی که صدای یک زن همان فضیلت ها را ارائه می دهد با مقاومت روبرو می شوند.

من نگرانم که وقتی به سن خاصی رسیدیم، وقتی دیگر تازه کار و جوان نیستیم، نویسندگان زن را دور بریزیم. ترس از ناپدید شدن وجود دارد، بنابراین قبل از آماده شدن یک بازی را به اجرا در می آورید. وقتی برنامه‌های نمایشنامه‌نویسی را در براون و ییل اجرا می‌کردم، سعی می‌کردم علی‌رغم آن برنامه آموزشی 60 تا 80 ساعته در هفته بنویسم. نمایشنامه‌های زیادی وجود دارد که آرزو می‌کردم برای مدت طولانی‌تری آن را حفظ می‌کردم.

حدس می‌زنم دارم سعی می‌کنم پایداری را مدل کنم. سارا نیازی به مدلینگ من ندارد. او آن را دارد. اما این دوره در حرفه زنان – میانسالی – است که هنرمندان زیادی را از دست می دهیم. می‌خواهم میراثم باشد، و فکر می‌کنم همین بوده است، به مردم مهارت‌های کافی بدهد تا بتوانند در طول عمرشان از نمایشنامه‌نویسی حمایت کنند.

سارا رول: پائولا دلیلی بود که من نمایشنامه نویسی را شروع کردم و دلیلی که به نوشتن نمایشنامه ادامه دادم. حتی قبل از ملاقات با او، من به حس شوخ طبعی کمربند بورشت او در کنار مخزن عمیق عاطفه اش جذب شدم. تصادفی نیست که نویسندگان و هنرمندانی که در زندگی با آنها شیمی دارید، در صفحه نیز با آنها شیمی دارید. پائولا می گفت خواندن یک نمایشنامه در روز یک نمایشنامه نویس را می سازد: او هفته ای یک بار برای قهوه با من ملاقات می کرد، به من می گفت 10 صفحه بنویس و سپس 10 کتاب یا نمایشنامه را به سمت من پرت می کرد تا بخوانم.

قرار دادن یک قهرمان زن در مرکز یک نمایشنامه ممکن است بسیار ساده به نظر برسد، اما زمانی که پائولا شروع به نوشتن کرد بسیار نادر بود. [in the 1970s]. اما پیامد بیشتر برای من این بود که او الگوبرداری کرد که چگونه یک نویسنده در جهان باشد و چگونه در طول زمان زندگی در تئاتر بسازد. او راهی داشت که باعث می شد نویسندگان جوان در مورد طرد شدن احساس خوبی داشته باشند، مثل اینکه او به ما انعطاف پذیری را تلقیح می کرد.

زمانی که او «چگونه رانندگی را یاد گرفتم» (1997) را نوشت و برنده جایزه پولیتزر شد [Prize for Drama]، او من و دو دانشجوی فارغ التحصیل را به کیپ کاد دعوت کرد – او این خانه زیبا را دارد که مشرف به آب است. و او گفت، “می‌خواهم به آن بالکن نگاه کنی و به خودت بگویی، “این چیزی است که نمایشنامه‌نویسی می‌تواند بخرد.” فکر نمی‌کنم هیچ یک از ما هرگز آن را فراموش نکرده باشیم.

مصاحبه ها ویرایش و فشرده شده است.

Todd Holland

متفکر. معتاد رسانه های اجتماعی متعصب الکل استاد وب. مبشر قهوه معمولی.

معرفی فروش notcoin: راهی نوین برای خرید و فروش به صورت امن و مطمئن
خرید پلی استیشن پلاس اکسترا: بهترین راه برای دسترسی به بازی‌های جذاب
کیستی که پس از سئو گروه تلگرام @SEOPREM حتما باید بشناسید؟
Discover the Thrill of شرط بندی انفجار and Win Big!
سایت شرط بندی انفجار: معرفی و توضیحات کامل
بهترین سایت انفجار برای تفریح و پیروزی
تماس با ما