پابلو میلانس، موسیقیدان کوبایی که ترکیبی از اصطلاحات فولکلور، تأثیرات پاپ و مضامین عشقی شخصی و میهنی باعث شهرت او به عنوان باب دیلن آمریکای لاتین شد، روز سهشنبه در مادرید درگذشت. او 79 سال داشت.
پسرش فابین پیسانی مرگ را در بیمارستان تایید کرد و گفت که علت آن سندرم میلودیسپلاستیک، یک اختلال خونی است.
آقای میلانز که طرفداران او را با نام پابلیتو می شناسند، یکی از اعضای بنیانگذار نووا تروا بود، یک جنبش موسیقی که در اواخر دهه 1960 ظهور کرد و تمهیدات سنتی کوبایی را با مضامین اجتماعی و سیاسی القا کرد.
او آهنگهایی نوشت تا با تغییرات شگرفی که در پی انقلاب ۱۹۵۹ در سرتاسر کوبا درگیر شد، همراه شود و او و دو بنیانگذار دیگر نووا تروا، سیلویو رودریگز و نوئل نیکولا را به تروبادورهای غیررسمی آن تبدیل کرد.
فیدل کاسترو در جریان پذیرایی از آقایان رودریگز و میلانس در سال 1984 گفت: “موفقیت سیلویو و پابلو موفقیت انقلاب است.”
نفوذ آقای میلان از کوبا فراتر رفت. با فروکش کردن موج های انقلابی که در دهه 1960 آمریکای لاتین را در بر گرفت در برابر اقتدارگرایان راستگرا در دهه 1970 فروکش کرد، ترانه های او مانند “Yo No Te Pido” و “Cuba Va” به سرودهای چپ قاره ای تبدیل شدند که به صورت مخالف خوانده می شدند. جلسات و در میان جوامع تبعیدی.
استفان هولدن در سال 1987 در نیویورک تایمز نوشت: «برای میلیونها آمریکایی لاتین، سیلویو رودریگز و پابلو میلانس و گیتارهایشان به اندازه فیدل کاسترو و ریشهایش نماد کوبا و انقلاب آن هستند.
آقای میلان با گیتار ملایم خود و صدایی که در لبه تنور و باریتون قرار داشت، آهنگ هایی را اجرا کرد که حداقل در ظاهر درباره مبارزه طبقاتی و انقلاب نبود، بلکه در مورد عشق، اشتیاق و زیبایی کوبایی بود. حومه شهر
در سال 1970 او یکی از معروف ترین آهنگ های خود را به نام یولاندا نوشت که پس از تولد دخترشان لین، به همسرش در آن زمان، یولاندا بنت تقدیم شد.
او خواند: “این نمی تواند بیش از یک آهنگ باشد / من دوست دارم که یک اعلامیه عشق باشد.” “اگر دلت برای من تنگ شد نمیمیرم/اگر باید بمیرم میخواهم با تو باشد.”
با این وجود، همذات پنداری نزدیک او با دولت کوبا، او را به چهره ای بحث برانگیز در میان آمریکایی های کوبایی تبدیل کرد. او تقریباً 60 آلبوم ضبط کرد، اما تا همین اواخر به سختی در فروشگاههای موسیقی آمریکا یافت میشد. آنهایی که به شمال رسیدند اغلب قاچاق می شدند. او در جوامع تبعیدی کوبا، به ویژه در میامی، تا حد زیادی مورد استقبال قرار نمیگرفت و ایستگاههای رادیویی که موسیقی او را پخش میکردند، گزارش میدادند که پس از آن تهدید شدهاند.
او چندین بار به آمریکا سفر کرد و با نوسانات روابط آمریکا و کوبا رفت و آمد کرد. در سال 1987 در تئاتر دلاکورت در سنترال پارک، یک طرفدار پرشور روی صحنه رفت و در مقابل آقای میلان زانو زد و یک گل رز قرمز را زیر پای او گذاشت.
او پس از آن نمایش به نیویورک تایمز گفت: «من کارگری هستم که با آهنگها کار میکنم و به روش خودم کارهایی را انجام میدهم که بهتر میدانم، مانند هر کارگر دیگر کوبایی. من به واقعیت خود، به انقلابم و روشی که در آن تربیت شده ام وفادار هستم.»
در دهه 1980 او خود را به عنوان سفیر موسیقی کوبا معرفی کرد. او موسیقی شاعران وطن پرست کوبایی مانند خوزه مارتی و نیکلاس گیلن را به آواز گذاشت. او نظارت بر جشنواره بین المللی موسیقی وارادرو را بر عهده داشت که هنرمندان برجسته ای را از سراسر آمریکای لاتین به کوبا آورد. و او مجموعهای از آلبومها را منتشر کرد که نوازندگان و سبکهای نادیده گرفته کوبایی را احیا کرد، بهویژه کسانی که مانند او ریشه در فرهنگ آفریقایی-کارائیب این کشور داشتند.
عشق او به انقلاب همیشه جوابگو نبود. در سال 1965 ارتش کوبا او را به اردوگاه کار اجباری فرستاد. او یکی از ده ها هزار هنرمند، روشنفکر، کشیش و همجنس گرایان بود که دولت آنها را به طور بالقوه برانداز می دانست.
در دهه 1990 او یک بنیاد غیرانتفاعی به نام «بنیاد پابلو میلانس» را برای ترویج فرهنگ کوبا تأسیس کرد. از هنرمندان حمایت کرد، کتاب منتشر کرد و مجله تولید کرد، اما وزارت فرهنگ کوبا پس از کمتر از دو سال، بدون توضیح رسمی آن را منحل کرد.
او در سالهای اخیر بیشتر از دولت انتقاد کرد، زیرا گهگاه شعلهور شدن فعالیتهای مخالفان با سرکوب رسمی مواجه میشد. موضع او بین او و آقای رودریگز، هموطن ایدئولوژیک قدیمی اش، که با دولت همسو بود و حتی نامه ای را در سال 2003 در حمایت از دستگیری ده ها معترض امضا کرد، فاصله انداخت.
آقای میلان در 20 سال گذشته چندین بار دچار مشکلات سلامتی شد و در سال 2017 برای دریافت معالجه به اسپانیا رفت. او به تور آمریکای لاتین ادامه داد، اما به ندرت به کوبا بازگشت، اگرچه آخرین بار در ماه ژوئن در هاوانا ظاهر شد.
پابلو میلان آریاس تحت نشانه های خوش شانسی برای یک انقلابی آینده به دنیا آمد: تولد او، 24 فوریه 1943، چهل و هشتمین سالگرد جشن گریتو دی بایر، اعلام استقلال کوبا در برابر اسپانیایی ها در سال 1895 بود، در حالی که زادگاهش، بایامو، در جنوب شرقی کوبا، دیگ احساسات انقلابی کوبا بود.
پدرش، آنجل میلانس آگیلرا، زینباز و صنعتگر چرم برای ارتش کوبا بود و مادرش، کاریداد آریاس گوئرا، خیاطی و خیاطی بود که یکی از ساختههای خود را با اولین گیتار پابلو عوض کرد.
مادرش از راههای دیگری از او حمایت کرد: وقتی او هنوز جوان بود، خانواده را به هاوانا نقل مکان کرد، جایی که او را در مسابقات موسیقی شرکت داد و او را برای تحصیل پیانو به کنسرواتوار موسیقی شهرداری فرستاد.
هنگامی که او 12 ساله بود، با گروهی از نوازندگان خیابانی مواجه شد که موسیقی سنتی کوبایی می نواختند و مادرش را متقاعد کرد که به او اجازه دهد مدرسه را ترک کند تا کارش را زودتر شروع کند.
آقای میلان پنج بار ازدواج کرد. از او همسرش نانسی پرز و فرزندانشان رزا پارکس میلان پرز و پابلو به یادگار مانده است. دخترانش لین میلانس بنت و لیام میلانس بنت، هر دو با همسر دومش، یولاندا بنت. فرزندانش، مائوریسیو بلانکو آلوارز، فابین پیسانی آلوارز و هایده میلانس آلوارز، با همسر سومش، زوئی آلوارز. و پسرش آنتونیو با همسر چهارمش ساندرا پرز. دختر دیگر خانم بنت، سویلن میلانس، در ژانویه درگذشت.
در سال 1965، آقای میلانز “Mi 22 Años” (“22 سال من”) را منتشر کرد، ناله مرد جوانی که قبلاً چیزهای زیادی دیده بود: “خیلی وقت پیش، آرزو داشتم سعادت ابدی پیدا کنم.” این آهنگ که با موسیقی محلی کوبایی و جاز آمریکایی ترکیب شده است، اولین آهنگ نووا تروا محسوب می شود.
شهرت بین المللی او در دهه 1970 در کنار وعده و مبارزه انقلابیون در سراسر جهان در حال توسعه که اغلب به کوبا به عنوان ستاره ایدئولوژیک خود نگاه می کردند، افزایش یافت. او برای سربازان کوبایی که در آنگولا خدمت میکردند آواز خواند و به اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی سفر کرد.
او برنده دو جایزه لاتین گرمی شد، هر دو در سال 2006 – یکی برای بهترین آلبوم خواننده و ترانه سرا، دیگری برای بهترین آلبوم سنتی گرمسیری.
دور شدن او از دولت کوبا مصادف شد با تصمیم فیدل کاسترو مبنی بر کناره گیری در آن سال و جانشینی او توسط برادرش رائول، که وعده اصلاحات مهمی را داده بود. وقتی این وعده ها محقق نشد، آقای میلانز صحبت کرد.
او در مصاحبه ای با El Nuevo Herald، روزنامه میامی، در سال 2011 گفت: «وقتی کسی به اصلاحات فکر می کند، فکر می کند که آنها با یک سری آزادی ها، مانند آزادی بیان، متحد می شوند.
اما او فداکار شور انقلابی دوران جوانی خود باقی ماند و هرگز لشکر هوادارانش را در چپ از دست نداد.
هنگامی که خبرنگاری در ماه ژوئیه از میشل باشله، رئیس جمهور سابق شیلی که تمایل به چپ داشت، در مورد تغییر پیشنهادی در قانون اساسی شیلی پرسید، او گفت که این موضوع او را به یاد خطی از یکی از آهنگ های آقای میلان می اندازد.
او گفت: “این کامل نیست، اما به چیزی نزدیک است که من همیشه آرزویش را داشتم.”