اگر کتاب شما به اندازه اولین تریلر مهیج جولیا بارتز، «عقب نشینی نوشتن» پرهیاهو است، می دانید که در آینده شما چه خواهد بود: تریبون ها. میکروفون ها حتی بدتر از آن، میکروفون های لاوالی تر! و البته: افرادی که در صندلی های تاشو هستند، پیشانی خود را به طرز عجیبی چروک می کنند.
بارتز قبل از اینکه ناامیدی خود را در این داستان تاریک درباره یک نویسنده شکست خورده هدایت کند، دو رمان منتشر نشده را کنار گذاشت. (شاید با در نظر گرفتن جهانی بودن موضوع، این موضوع بی درنگ پرفروش شد.) اما، برای بارتز، ارواح طردهای قدیمی در مقایسه با شبح رو به جلوی سخنرانی عمومی، که جزء مهمی از یک تور نویسنده است، رنگ می بازند. در یک مصاحبه تلفنی، او ترس خود را “به ویژه شدید” توصیف کرد، به حدی که گلویش با فکر صحبت کردن در مقابل یک گروه بسته می شد. بارتز می دانست که به کمک نیاز دارد، بنابراین با اریکا آکرمن، یک درمانگر جسمی و مربی صدا که با بازیگران و مجریان کار می کند، قرار ملاقات گذاشت.
آکرمن به بارتز کمک کرد تا شیاطین خود را رام کند – با توجه به بدن او، صادق بودن و آسیب پذیر بودن با مخاطبان، و نزدیک شدن به هر رویداد کتاب به عنوان فرصتی برای ارتباط و نه به عنوان یک اجرا. این زوج همچنین با هم کار کردند تا مشخص کنند این شیاطین از کجا آمده اند. بارتز گفت: «بزرگ شدن و به من گفته شد که در سطوح مختلف صحبت نکنم، بستهبندی را باز کردم. “من در یک محیط مسیحی بزرگ شدم و اجازه نداشتم چیزهای مشکل آفرینی را که در آنجا می دیدم به اشتراک بگذارم.”
بارتز همچنین در تجربه مادربزرگ مادریاش، ماریان دنس، یک بازمانده از هولوکاست از بوداپست که اکنون در کالامازو، میش زندگی میکند، شهامت پیدا کرد. او در خاطراتی که دنس برای خانوادهاش نوشت، توصیف کرد که زندگی در کشوری چگونه است. تحت کنترل حزب کمونیست مجارستان در زمان استالین. او نوشت: «ما سالها با ماسک راه میرفتیم و هرگز آنچه را که واقعاً فکر میکردیم، نگفتیم. من متقاعد شدهام که سختترین چیزی که میتوان تحمل کرد، فشار ناشی از از دست دادن حق بیان آنچه فکر میکرد و سرکوب افکار «غیرقانونی» بود که ممکن بود داشته باشد.»
بارتز اولین بار در سال 2000، زمانی که او 15 ساله بود، حساب دنس را خواند. اما اعتقاد مادربزرگش به قدرت داشتن یک صدا – و اهمیت استفاده از آن – در حالی که نویسنده به گفتگوهای کتاب خود فکر می کرد، معنای جدیدی پیدا کرد. البته شرایط و زمینه بسیار متفاوت بود، اما بارتز می دانست که زمان آن فرا رسیده است که صدای خودش را بلند کند.
تا اینجا چطور پیش می رود؟ بارتز گفت: «مردم از من در مورد صحبتهای عمومی من پس از رویدادها تعریف میکردند تا جایی که شگفتانگیز و کمی نگرانکننده بود. “من توانسته ام صحبت کنم و امیدوارم به مردم کمک کنم که به عنوان هنرمند یا فقط به عنوان مردم احساس قدرت و شرم کمتری کنند. این به من اعتماد به نفس زیادی داد.»
الیزابت ایگان ویراستار Book Review و نویسنده «پنجره ای باز می شود» است.